چند وقت پیش گروهی از کلیسه داران خانگی را ردیابی کردند. این افراد که اکثرا بچه مسلمانهای مسیحی شده بودند بخشی از منزل خود را تبدیل به کلیسا کرده و به طور مخفیانه در آن جلسات راز و نیاز برگزار میکردند.
یکی از این افراد تازه مسیحی شده می گفت: تازه نیسان همسرم رو دزدیده بودن و وضعیت خوبی نداشتیم. یه روز پای یکی از شبکههای ترویج مسیحیت نشسته بودم و حرف از عیسی مسیح بود. همونجا گفتم اگه مسیح مشکلمون رو برطرف کنه من بهش ایمان میارم و مسیحی میشم. مشکل حل شد و منم مسیحی شدم.
شاید در ابتدا این ماجرا مضحک به نظر برسد. مگر می شود اعتقاد یک فرد تا این حد به چیز بند باشد؟ اما آیا واقعا وقتی ایمانمان را بند به حاجت کرده ایم انتظاری جز این باید داشت؟
در اوج جلسات مذهبیمان می گویند: مریض دارا کجای مجلس نشستن. با امامی بیشتر حال میکنیم که بیشتر توسلاتمان را نقد کند و معیار خدایی خدایمان، میزان حاجتدهی اوست. هرچه بیشتر دهد، بیشتر خداست.
حالا این حرف ها یعنی دعا را ببوسیم بگذاریم کنار؟
نخیر! دعا بکنیم. زیادم بکنیم. ولی بدونیم که دعا یه جور عشق بازی با خداست، نه گروکشی از او.
نمونه ای از دعاهای عاشقانه، دعای پنجاه و سوم صحیفه سجادیه است:
در فراز اول امام سجاد (ع) می گوید:
پروردگارا! گناهم مرا از گفتار باز داشته و رشتۀ سخنم به خاطر شدّت شرمندگی از هم گسیخته، بهانه و عذر و دلیل و برهانی برایم نیست؛ از این رو به بلا و مصیبتم که گناهان من است، اسیرم و در گرو اعمال خویشم و سرگردان خطاهای خود؛ در اراده و آهنگم نسبت به امور، سرگردانم و با همۀ وجود درمانده...
و در فراز آخر از خدا می خواهد:
مولای من! مرا در برانگیختن و زنده شدنم، رحم کن؛ و در آن روز جایگاهم را با اولیایت و محل برآمدن و حرکتم را در میان عاشقانت و جای امن و آرامشم را در جوارت، قرار ده...
نکته ای درباره زن مسیحی شده: مسلمانان حضرت مسیح را پیامبر و بنده صالح خدا میدانند،بنابراین لزومی ندارد برای توسل به ایشان، مسیحی شویم!